الگوی ایمان 1
سیره شهید رجائی در گفتگو با مهندس سیدمرتضی نبوی
با توجه به اینکه شما از همراهان و همکاران شهید رجائی بودید، از خاطراتی که با این شهید بزرگوار داشتید برایمان بگویید.
بسماللّهالرحمنالرحیم؛
بسماللّهالرحمنالرحیم؛
بنده از دوران دبیرستان به آقای رجایی ارادت داشتم. ایشان یک معلّم ویژه و خیلی برجسته در میان معلمان و اساتید بود. بسیار متواضع و دارای آرامش و طمأنینه بود و تمام رفتار و سخنان و سکناتش آموزنده بود. من هرگز سر کلاس ندیدم که ایشان از کوره در برود و عصبانی شود. شیوهی رفتار ایشان نشان میداد که یک انسان خودساخته است. یک شخصیت قرآنی که کلام و رفتارش کاملاً منطبق با تعلیمات قرآنی و ائمهی معصومین علیهمالسلام بود.
ارتباط ما با ایشان در دوران انقلاب هم ادامه داشت. وقتی هم به دانشگاه تهران آمدم، باز هم با ایشان ارتباط داشتم. ایشان در دبیرستان کمال مسئولیت داشت و ما گاهی آنجا میرفتیم و راجع به مسائل سیاسی و تحلیل مسائل سیاسی خدمتشان تلمذ میکردیم. این مربوط به سالهای 45 تا 50 میشود. در زمان زندانی شدنم، با خبر شدم که ایشان هم زنداناند، امّا وقتی از زندان بیرون آمدم، ایشان هنوز در زندان بود. ما از طریق خانواده با خانوادهی ایشان ارتباط و رفتوآمد داشتیم. منزل ایشان یکی از مراکز توزیع اعلامیهی حضرت امام بود آن هم بهصورت کارتنی! وقتی هم که انقلاب داشت پیروز میشد و زندانیهای سیاسی آزاد شدند، باز خدمت ایشان رسیدم و بعد هم در مدرسهی رفاه که قرار بود ستاد استقبال حضرت امام باشد. در همهی این مراحل ایشان مثل یک اقیانوس آرامی بود که هیچ حادثهای او را متلاطم نمیکرد.
هرچه گذشت و مسئولیتهای آقای رجایی بالاتر رفت، تواضع ایشان بیشتر شد. ایشان ابتدا کفیل آموزش و پرورش شد، و بعد وزیر آموزش و پرورش، و بعد از آن نخستوزیر و بعد هم رئیس جمهور شد. در تمام این مراحل تواضع ایشان نهتنها تغییر نکرد، بلکه افزایش پیدا کرد. من این ویژگی را بهصورت برجسته در رهبر انقلاب هم از نزدیک مشاهده کردم. آن زمان ایشان از وسائل آنچنانی یا ماشینهای آنچنانی استفاده نمیکرد و تا زمانی که خطری بروز نکرده بود، حتی با دوچرخه یا اتوبوس رفتوآمد میکرد.
یکی از بحثهای آقای رجایی،زمانی بود که از بد حادثه آقای بنیصدر رئیس جمهور شد و ایشان هم نمیخواست که آقای رجایی نخستوزیر شود، ولی نمایندگان مجلس تلاش کردند و گفتند نخستوزیری که ما قبول داریم و به او رأی میدهیم آقای رجایی است. بنیصدر مرتب باعث ایجاد تنش در جامعه بود. ولی موضع آقای رجایی خیلی جالب بود که رویکرد ایشان را در مورد تعامل قوا نشان میدهد. ایشان یک عبارت کلیدی داشت. یکوقتهایی که خیلی تند میشد خطاب به بنی صدر میگفت من مقلّد حضرت امام و فرزند مجلس شورای اسلامی و برادر رئیس جمهور هستم. یعنی رابطهاش را اینجوری تعریف میکرد و اصلاً بهدنبال تشنج نبود، بلکه بهدنبال این بود مشکلات مردم را حل کند.
درک من این است که ایشان شخصیتش را از قرآن و اهل بیت علیهمالسلام گرفته بود. یعنی رفتارش رفتار قرآنی بود. وقتی حرف میزد یا با مسئولین صحبت میکرد، آیات قرآن را میخواند. اوایل انقلاب حوادث خیلی اسفناکی اتفاق افتاد. ما آقای بهشتی و 72 تن از یارانش را از دست دادیم. در این مواقع ایشان با ذکر و تلاوت آیات قرآن، هم آرامش و امید و هم جهت میداد. میدیدیم که هم رفتار، هم منش و زندگی و هم گفتمان ایشان کاملاً قرآنی و منطبق با اهل بیت علیهمالسلام است. خودش را مقلّد امام میدانست. یعنی او را یک مجتهد، یک مرجع و یک رهبر و خودش را نسبت به او مقلّد میدانست. البته نظراتی هم که داشت منعکس میکرد. حضرت امام هم در وصفی که از آقای رجایی کرد، گفتند یک انسان عاقل و برخوردار از عقلانیت بود. شهید رجایی این عقلانیت را از قرآن و اسلام گرفته بود که باعث شده بود حوادث مختلف ایشان را تغییر ندهد.
آن زمان هم برخلاف تبلیغاتی که بنیصدر میکرد، تمام اعضای دولت آقای رجایی از متخصصین برجسته بودند. دولت حزباللّهی جوان، دولتی است که از مدیریت جهادی برخوردار باشد. یعنی نیتش برای خدا خالص است و همهی سرمایهاش را در میدان میآورد. بسیجی است و تخصص در کار خود دارد. علاوه بر تخصص، راههای معمولی را هم اگر لازم باشد دور میزند و ابتکار ایجاد میکند و نوآوری دارد. هیچوقت مأیوس نمیشود. برایش بنبست معنی ندارد. یک دولت جوان حزباللّهی یقیناً از تجربیات گذشته استفاده میکند. موارد تجربه شده را دوباره تجربه نمیکند. در نتیجه رابطهی خوبی با گذشتگان و پیشکسوتان خودش و کسانی که پیش از او بودند، برقرار میکند. احترام آنها را نگه میدارد و از تجربیاتشان استفاده میکند. دولت جوان حزباللّهی در مرزهای علم و فناوری روز حرکت میکند.
آقای رجایی گفتمانش قرآنی بود. اصلاً مسائل جریانی و جناحی و خطّی برایش مطرح نبود. وقتی که بنیصدر رئیس جمهور بود و ایشان نخستوزیر شد، میدانست که بنیصدر قبولش ندارد. مجلس به بنیصدر پیام داده بود که چنین نخستوزیری را میپسندد، و بنیصدر مجبور شد که ایشان را معرفی کند. امّا ایشان اصلاً بهدنبال تنش و فرافکنی نبود. بهدنبال این نبود که در جامعه جنگ روانی علیه رئیس جمهور راه بیندازد. ایشان نمیخواست دعوا راه بیندازد. میگفت من برادر رئیس جمهورم، یعنی باید با هم همکاری کنیم تا مشکلات حل شود.
برگرفته شده از مصاحبه ی پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR با مهندس سید مرتضی نبوی